(شراب جان فزا)
چشمان و ابروی نگار آن میکَشد این میکُشد
زنگی و تیغ آبدار ، آن میکشد میکُشد
مستانه چشمان سیه، عاشق کش آن تیر نگه
فرزانه وش دیوانه وار ، آن میکشد میکُشد
عشقش کشد بی اختیار ، هجرش کشد زار و نزار
آوخ که عشق و هجر یار آن میکشد این میکُشد
زلفش کمند دلسِتان ، مژگان او قَتّال جان
صیاد و ترک و نیزه را آن میکشد این میکُشد
بر گِرد گنج روی او ، پیچیده مار موی او
دل کُشتهٔ گنج است و مار آن میکشد این میکُشد
مهرش شراب جانفزا ، قهرش شرنگ جانگزا
گه مست مست و گه خمار آن میکشد این میکُشد
رخساره ی زیبای او ، مژگان خون پالای او
لطف گل است و جور خار آن میکشد این میکُشد
(شمس قمم) دیوانهات ، پابند دام و دانهات
شد زلف و خالت جانشکار آن میکشد این میکُشد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 126