(شراب جان فزا) چشمان و ابروی نگار آن میکَشد این میکُشدزنگی و تیغ آبدار ، آن میکشد میکُشد مستانه چشمان سیه، عاشق کش آن تیر نگهفرزانه وش دیوانه وار ، آن میکشد میکُشد عشقش کشد بی اختیار ، هجرش کشد زار و نزارآوخ که عشق و هجر یار آن میکشد این میکُ, ...ادامه مطلب
(عزت نفس)ما درین شهر غریبیم و نداریم کسینیست ما را بخدا غیر خدا دادرسینه یکی همدم همخو نه یکی هم پیماننه یکی همره همدل نه یکی همنفسیمرغ عشقیم و بوَد مأمن ما گلشن و باغبهر خود ساخته ایم از گل و گلشن قف, ...ادامه مطلب
(از ماست که بر ماست) نو رُسته چناری ز بن خاک بپا خاستدر صحن چمن، قامت آزادگی آراستچون خواست بَرد بهره ز آزادی مطلقبگرفت چنان سرو و صنوبر، قدِ خود راستبر خویش ببالید که در ساحت بستان...چون من شجری خوش , ...ادامه مطلب