(برج تولّا)
به شام غم چو از آن مه نشانی کردهام پیدا
ز انوار جمالش کهکشانی کردهام پیدا
به محنتخانه ی دل چون تجلی کرد رخسارش
درون سینه ی خود آسمانی کردهام پیدا
چو شبنم هر سحر بر خاک کویش میزنم بوسه
که از شبزندهداری آستانی کردهام پیدا
به دفع دیو شهوت رستم آسا روز و شب راندم
که با رخش اطاعت، هفت خوانی کردهام پیدا
نیازی نیست بر لاهوت اندر خلوت ناسوت
ز تنهایی مکان لامکانی کردهام پیدا
به جز غم همدم محرم چو نبوَد در سرای دل
در این خلوت ، مبارک میهمانی کردهام پیدا
ز جور حاسدان گر دردمند و ناتوان گشتم
به یمن داروی عزلت ، توانی کردهام پیدا
جدا از جمع گشتم معتصم بر حبل گیسویش
ز وحدت بین چه محکم ریسمانی کردهام پیدا
من آن مرغ گرفتارم که در کنج قفس شادم
چو دور از جور صیاد آشیانی کردهام پیدا
ز قحط همزبان همدل از بهر زبان دل
ز دیوان ادیبان ، همزبانی کردهام پیدا
نخواهم ساقی و ساغر که در میخانهٔ وحدت
می جانپرور و پیر مغانی کردهام پیدا
بوَد از پرتو شمس ولایت نور (شمس قم)
چو در برج تولا ، عز و شانی کردهام پیدا
شادروان سید علیرضا شمس قمی
برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 126