تا شدم گرم دل از شمع رخ دلبر خویش
همچو پروانه زدم شعله به بال و پر خویش
آتش عشق وصال تو چنان سوخت مرا
که نباشد خبرم زآتش و خاکستر خویش
دلبرم برد چو در نزد وفا مهره ی مهر...
بسته بر روی منِ باخته دل، ششدر خویش
گر که بر دامن دلدار، رسد روزی دست...
میدهم شرح حکایات دل مضطر خویش
خشک لب سوزم و گریم ز غم پروانه
شمع سان گر زدهام شعله به خشک و تر خویش
سحرم گرد گنه شست ز بس چشمهٔ چشم
شرمگین گشتهام از رحمت چشم تر خویش
ساقی بزم ازل، از می خمخانه ی عشق
کرده مست ابدم از کرم ساغر خویش
پیر عشقم چو دهد جرعهای از خمّ غدیر
بی نیازم کند از جام می کوثر خویش
(شمس قم) زآتش عشق تو اگر سوخت چه باک
کاین نصیب است مرا از دل پر آذر خویش
زنده یاد: سید علیرضا شمس قمی
https://telegram.me/shamseqomi
به فدایت سر و جان مادر...برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 113