تا به دام سر زلف تو گرفتار شدم
دل پریشانتر از آن طرّۀ طرّار شدم
دلِ دیوانه چو در حلقۀ گیسو بستی
پای در سلسله، سرحلقۀ احرار شدم
گرچه مجنون تو بودم به بیابان فراق
لیلیِ حسن تو را دیدم و هشیار شدم
یوسفا جلوۀ حسنت سر بازار چه سود؟
زآنکه نادیده جمال تو خریدار شدم
به خریداری آن حسن خداداد همی ...
نقدِ جان بر سر دست است و به بازار شدم
قدر وصل تو ندانستم و بودم در خواب
وایِ من کز پس هجران تو بیدار شدم
دُردنوش مِیِ عشقِ تو بُدم، از آغاز...
گرچه دور از خم و خمخانه و خَمّار شدم
زاهد از روی و ریا عشق تو را منع نمود
کز وی و زهدِ وی و صومعه بیزار شدم
غیر عنّابِ لبت، نیست شفابخش دلم
چونکه بیمار از آن نرگس بیمار شدم
دستبردار چو نبوَد سر بیدار ز تو
سر بدارت شده مشتاقِ سرِ دار شدم
راهِ عرفان تو پوییدهام ای عارف راز !
که به یُمنِ کرمت واقفِ اسرار شدم
(شمس قم) پیرو آن پیرِ مراد است که گفت:
(من به خال لبت ایدوست! گرفتار شدم)
زنده یاد: سید علیرضا شمس قمی
1368/3/16
https://telegram.me/shamseqomi
برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 99