(زنده ی ابدی)
چو از ازل به خیال رخت به جوش و خروشم
الی الابد به ره عشقت ای نگار بکوشم
مرا به آب بقا تا به کی فریب توان داد
که زنده ی ابدی در کنار آن لب نوشم
نه شوق بادهٔ دوشم نموده مست که امشب
ز پا فتاده ی عشقم اسیر آن بر و دوشم
اگر چه واله و دیوانه ام به وادی هجران
به راه وصل عزیزان قسم به عشق بهوشم
رسیده شهرت و آوازهام اگرچه به گردون
در آستانه ی عشق رخت خمود و خموشم
درآن دمی که رقیبم هوای کوی تو دارد
چرا بر آتش غیرت سپندسان نخروشم
شدم به میکدهٔ عشق چونکه مست جمالش
حرام باد مِی کوثرم اگر که ننوشم
مرا به مکر رقیبان ، فروختی و ندانی
تو را به جنت و حور و قصور آن نفروشم
لباس فقر و قناعت چو گشته ساتر جانم
قبای اهل ریا را به جان دوست نپوشم
چو بانگ منکر واعظ دهد به گوش من آزار
نوای زهره ی چنگی بود نوازش گوشم
دگر نصیحت ناصح چه سود (شمس قمی) را
که ترک عشق نگویم ، نصیحتی ننیوشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 105