(کجروی)
فغان ز مردم بیدادکیش عصر اَتم
امان ز حیله و تزویر بدمنش مردم
گریخت باید ازین قوم و زهر نخوتشان
که بخردان بگریزند از دُم کژدم
اگرچه کژدم کجرو کشنده است ولی
ز کژدماند بَتَر ، خلق کجروِ بی دُم
درین دیار که جز رنگ و ریب و شائبه نیست
به هر که یار شوی دارد از خیانت سُم
صفا به مُکنت و مال و منال نیست، که هست
گهی شرافت کرباس را بر ابریشُم
به کهنهجامه به چشم ادب نگر که بسا
هنر نهفته بوَد کهنهجامه را در کُم
صفاست اهرم سیر تعالی انسان
ز جا نجنبد شیءِ ثقیل ، بی اهرم
صفای دوست بهْ از باده میکند سرمست
چو لعل و چشم و دهانش می است و ساغر و خُم
اگر رفیق شفیق است دوریاش غم نیست
که هست ساکن قم یا مقیم گشته به رُم
دو یار همدم و همخوی و همزبان خوشتر
به صدهزار جلیس دو روی نامردُم
به اسم ، لیموی عمّان و جهرم است یکی
ولی دو لیموی عمّان ، بهْ از همه جهرم
به نفع صلح بشر گر اَتم بوَد نیکوست
وگرنه کرده انشتین خطا ز کشفِ اتم
مریض اگرچه امید شِفا بوَد او را
چه حاجت است به تزریق خونِ غیر و سِرُم
کسی که ایده و اندیشهاش بوَد باطل
نه جرم بر پدر است و نه اعتراض به اُم
تعالی ِ بشر از مِهر و گویش نیکوست
زوال خلق ز بدخویی است و اولتیماتوم
هرآنکه صاحب علم و صفا و صدق بوَد
چه در حضیض کند جا چه گنبد طارُم
هرآنکه را هنر و دانش است (شمس قمی)
چه فرق جامه نمد شد و یا خز و قاقُم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 114