چو اشک شمع که در شام تار می‌ریزد

ساخت وبلاگ

(خون دل)

چو اشکِ شمع که در شام تار می‌ریزد
گهر ز دیده ی شب زنده دار می‌ریزد

به شب غبار گنه زآب دیده باید شست
کز اشک پاک سحر، این غبار می‌ریزد

بوَد ز چشم ستم‌بین من که در همه عمر
سرشکم از ستمِ روزگار می‌ریزد

دلم شکسته و گردون شهاب ثاقب خود
به سرشکستگی ام طفل وار می‌ریزد

زمانه زرگر عیّار شد که بار دغل
در آلیاژ به جای عیار می‌ریزد

فریب نرد وفای بشر مخور ای دل!
که طاس کذب و ریا در قِمار می‌ریزد

نهاده شیخ ز سجّاده دام و بر سر آن
ز سبحه ، دانه به صید شکار می‌ریزد

زهی حقیقت پیری که باده ی ایمان
فزون‌تر از همه بهر خمار می‌ریزد

به زندگی نکند گر وفا بوَد چون خار
گُلی که دوست به سنگ مزار می‌ریزد

ز دیدگانم اگر خون چکد عجب نبود
که خونِ دل بوَد از جور یار می‌ریزد

ز سوز دل بوَد اشکم به وفق آتش و آب
ز  کوه آتش اگر آبشار می‌ریزد

ز سنگ فتنه ی اطفال جنگجوی جهان
ز شاخ صلح و صفا برگ و بار می‌ریزد

ز تیزچنگ عقابان جان‌شکار بشر
کبوتران وفا جان‌سپار می‌ریزد

چگونه غم نخورم چون خدنگ استعمار
به قتل نوع بشر، مرگبار می‌ریزد

بگو به گوهریان پربهاست اشک یتیم
کز ابر دیده دُرِ شاهوار می‌ریزد

به حال خارکن رنجدیده خون گریم
که خون ز پنجه‌اش از جور خار می‌ریزد

فدای مرد هنرور که خوشتر از ژاله
عرق ز عارض او وقت کار می‌ریزد

پُر است کاسهٔ صبرم ز جور خلق و کنون
چو جنبشی کنم از هر کنار می‌ریزد

ز طبع سرکش و آتش فشان (شمس قمی)
به جان دشمن ملّت شرار می‌ریزد

شادروان: سید علیرضا شمس قمی
https://t.me/shamseqomi

به فدایت سر و جان مادر...
ما را در سایت به فدایت سر و جان مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 8:03