(حسن الختام)در ازل دیدم چو نقش روی زیبای تو راتا ابد عاشق شدم حسن دلآرای تو رابهر دیدار تو دل، سر میکشد از دیدگانتا مگر یک لحظه بیند روی زیبای تو رامیکند برپا قیامت، سرو ملک کاشمرگر ببیند سروقامت قدِ رعنای تو راچون بوَد کالای حسنت زینت بازار عشقنقدِ جان را عاشقان بخشند کالای تو رازآنکه اندر دامن نرجس شکفتی، عالمیگشته عاشق نرگس چشمان شهلای تو رانزد آبای مکرم، عسکری بالد به خودکاو به بار آورده یکتا درّ اعلای تو راآفرینش را بجز پیداشت مقصود نیستورنه فرقی نیست ناپیدای و پیدای تو رانشئة الاولیٰ تو بودی سکرة الاخریٰ تویینشأتین انشا بوَد یک حرفِ انشای تو راخاتم هشت و چهاری ، معنی حسن الختامختم کرد ایزد بر ایشان لفظ و معنای تو راچونکه هستی مظهر حق؛ خواست حیّ بی مثالهمچو خود حیّ و مجرد ، ذات یکتای تو راگر دهم جان در ره وصل رخت سود من استزآنکه در سر پروراندم ، عشق سودای تو راهر که را در سر ، هوای کوثر و مینو بوَدباید از اخلاص ، نوشد دُردِ مینای تو رابادهی ذکر سحر را نشئه و مستی کجاستتا ننوشد کس شراب عشق و صهبای تو راانبیا طفل دبستان و طفیلات گشتهاندغیر خاتم آنکه موجب گشت آبای تو رااولیای پارسای و اتقیای پاکرای...کمترند از قطرهای، دریای تقوای تو راخسروان و سروران در مقدمت خاک رهندصد چو حاتم چون گدایی خوان اِعطای تو راای امام قائم! ای قائم امام ملک دین!کن قیامی تا ببیند خلق، سیمای تو راصاحب الامری و امرت واحب الاجراستیعالمی بر دیده دارد حکم طغرای تو رایوسفا از چاه غیبت سر برون آر و ببیندید ی یعقوب دین ، دارد تمنای تو رابا ظهورت عالمی گردد رها از ظلم و کینمنتظر، خلقیست حکم معدلتزای تو راهمتی ای شهسوار عرصهی شطرنج دین!کن عدو مات رخت بوسد مگر پای تو راپرده از رخ گیر و سیمای حقیقت , ...ادامه مطلب
(شراب جان فزا) چشمان و ابروی نگار آن میکَشد این میکُشدزنگی و تیغ آبدار ، آن میکشد میکُشد مستانه چشمان سیه، عاشق کش آن تیر نگهفرزانه وش دیوانه وار ، آن میکشد میکُشد عشقش کشد بی اختیار ، هجرش کشد زار و نزارآوخ که عشق و هجر یار آن میکشد این میکُ, ...ادامه مطلب
(فرضیهٔ چارلز رابرت داروین و قواعد علم ژنتیک و دین) (فرضیه ی باطل) داروین گفتا بشر از نسل میمون بودہ استتا تکامل یافته شکلش دگرگون بودہ است انتخاب اصلح و رمز بقا ، شرط محیطدر توارث علت تکمیل میمون بودہ است احتیاجات محیطش کردہ ناطق ، زآن سپسکم شدہ ع, ...ادامه مطلب
(دیوانه عشق) چو دام گیسویت را شانه روی شانه میریزد ز خال هندویت از بهر صیدم دانه میریزد نوای چنگ میگردد خموش از تار گیسویت چو تار مویی از زلفت ز چنگ شانه میریزد دلم پروانه وش بر طوف شمع عارضت پر زد که, ...ادامه مطلب