(شکست)در هم مکش جبین که خورد ابروان شکستزه را فزون مکش که دَهی بر کمان ، شکستمشکن به سنگِ بانگ و تغیّر ، دلِ غمینچون شیشه را به بانگ خشن میتوان شکستشیرین چو کرد روی، ترُش شور عشق بردشد تلخ کام کوهکن و خورد از آن شکستبایع به مشتری چو کند اخم ـ از غرورکالا فتد ز چشم و دهد بر دکان شکستنرمش دهد شکست به سنگیندلان دهرنرمی آب ، داده به کوهِ گران شکستبا صبر و پایمردی خود خصم را بکوبسندان دهد به چکّش آهنگران شکستمصلح به روز حادثه قدرش عیان شودچون مومیایی ار بخورد استخوان شکستاعجاز عدل بین که ز میلاد مصطفیآمد به طاق عدل انوشیروان شکستاز انقلاب شاه شهیدان کربلاآمد به کاخ نخوت سفیانیان شکستاز نهضت و شهامت و جانبازی حسینارکان کفر با همه قدر و توان شکستپشت ستمگران شکند موج انقلابکشتی ز موج بحر خورد بیگمان شکست(شمس قمی)! به طبع روان هیچگه منازشمس و قمر خورند در آبِ روان شکستشادروان سید علیرضا شمس قمی بخوانید, ...ادامه مطلب
(چرخ سنگدل)سنگ جفای دوست دلم تا شکسته استچون آبگین ز ضربت خارا شکسته استگر خون چکد ز روزنه ی دل عجب مدارریزد به خاک، باده چو مینا شکسته استدلها بسی شکسته اگر چرخ سنگدل...بیش از هزار دل، دل ما را شکست, ...ادامه مطلب