به سر تا پرورانیدم ، هوای پادشایی را

ساخت وبلاگ

(هوای پادشایی)

به سر تا پرورانیدم ، هوای پادشایی را
بهانه کرده‌ام هر شب، سر کویت گدایی را

به عشق روی دلجویت، گدایی در سر کویت
کند آن کو به سر دارد ، هوای پادشایی را

دلم در حلقه‌ی زلفت ، کند مأوا بدان حکمت
که بیند خود به چشم جان، صفای مشک سایی را

بوَد جان در تنم زندان، چو مرغی در قفس حیران
ندارد مرغ پر بسته ، به جز فکر رهایی را

جدا شد بند بند جان ، ز درد فرقت جانان
کز آه گرم دل سوزم ، سراپا نای و مایی را

چو باشد آشنایی‌ها ، سرآغاز جدایی ها
ندارد این دل خسته ، غم بی آشنایی را

اگر جود و سخا داری ، به مسکینان رسان یاری
که چون بود استخوان سالم چه حاجت مومیایی را

به روز فقر و درویشی ، اگر بخشی کم و بیشی
کنی شرمنده و حیران ، ز بذل و جود طایی را

به صورت گر مسلمانی، به سیرت عکس سلمانی
چو گبر پارسی بنگر ، مقام پارسایی را

ز داغی بر جبین خود ، فریبی اهل دین خود
چرا بازیچه چون واعظ ، کنی زهد ریایی را

خدا را زآن سبب خوانی، که در دریای طوفانی
ز نادانی نمی‌دانی ، فنون ناخدایی را

بوَد (شمس قمی) در قم ، نهان در ظلمت مردم
که خواهد پرتوِ خود گم ، نخواهد روشنایی را

شادروان سید علیرضا شمس قمی

به فدایت سر و جان مادر...
ما را در سایت به فدایت سر و جان مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamseqomi بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:26